""بـــآنــــــوی شـــرقـــــی""

......بکـــوش از در تـــنگ داخـــل شـــوی......

""بـــآنــــــوی شـــرقـــــی""

......بکـــوش از در تـــنگ داخـــل شـــوی......

زخم هایم!!

زخم هایم را خودم پانسمان کردم!

وقتی  تو خواب بودی، جایی میان آغوشت....


.

اینجا زمین است! زمین، جایى ست که باید از سکوت غازهاى مهاجر هم ترسید!



.

فال

قهوه ام را مینوشم و فنجان را میشکنم، تا همه باور کنند دیگر براى آمدنت فال نمیگیرم!




   .

برو

سکوت غوغا میکند! و بودنت میان این واژه هاى تلخ و بى جان، رنگ میبازد! سوگند به همین واژه هاى درهم وپوسیده؛ این بار راهت را برای رفتن باز گذاشته ام!




.