""بـــآنــــــوی شـــرقـــــی""

......بکـــوش از در تـــنگ داخـــل شـــوی......

""بـــآنــــــوی شـــرقـــــی""

......بکـــوش از در تـــنگ داخـــل شـــوی......

دیر شده است، برای شنیدن عاشقانه هایت، گوش های احساس من سالهاست کر شده است!



.

شب بود


شب بود و یک عالمه تنهایی!
یک عالمه سوال های بی جواب، یک عالمه بی تو بودنها!
شب بود و یک عالمه خاطرات زخم خورده!
یک عالمه آرزوهای نمرده!
وقتی رفتی شب بود، همیشه شب شد!
شب بود و یک عالمه آغوشت را میخواستم!

.




شب که میشود، تمام سنگینی اش می افتد به دوش من!
شور برم میدارد، میترسم، نکند امشب زیر بار این سنگینی دلم بمیرد!



.

همان بودنها


چقدر خوب بود اگر میشد به این بودنهای کدر دل نبست!
همان بودنهایی که بوی کثافتش تمام فضای شهر را آلوده میکند!
همان بودنهایی که بغض های شبانه اش راه نفست را میگیرد!



.


واژه ها، زیادی تلخند، زیادی کدر!
جان میدهند روی کاغذ!
آدم شور برش میدارد که بنویسد، میترسد قاتل واژه ها باشد!


.

زخم هایم!!

زخم هایم را خودم پانسمان کردم!

وقتی  تو خواب بودی، جایی میان آغوشت....


.

میروم


خسته ام و آنقدر کلافه که هر روز به لبه دنیا میروم،، خدا را برای لحظه ای مشغول میکنم!!
و این پادشاه مرگ است که در انتظار غفلت خدا سکوت میکند!!
من میروم دست در دست پادشاه مرگ...!!


.

اینجا زمین است! زمین، جایى ست که باید از سکوت غازهاى مهاجر هم ترسید!



.

فال

قهوه ام را مینوشم و فنجان را میشکنم، تا همه باور کنند دیگر براى آمدنت فال نمیگیرم!




   .

برو

سکوت غوغا میکند! و بودنت میان این واژه هاى تلخ و بى جان، رنگ میبازد! سوگند به همین واژه هاى درهم وپوسیده؛ این بار راهت را برای رفتن باز گذاشته ام!




.