مسافر قصه ی سب به شهر آدما نیا....
شهر سیاه آدما، پر از صدای زخمیه....
پر از سکوت نیمه جون، نجابت دوخته شده...
عادت این رازقیاس، گلایه های بی اثر....
تو شهر بی پیکر ما مهر سکوته رو لبا....
برو که حسرت نخوری، تو این شبای در به در...
برو برو اینجا نمون، سیاهه قلب آدماش...
.