✘برای 17 سالگی ام دعا کن، حالا که برای از دست دادن تنها شازده کوچولویی مانده!
حرفهایی که اینجا مینویسم از 17 سال هرزگی های ذهن نیلوفرک مرداب بلند میشود!✘
ادامه...
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود. کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها، در مرداب بی ته آیینه ها، هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده بود. گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت و من در صدای شکفتن او لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد. کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
الفبا برای سخن گفتن نیست / برای نوشتن نام توست اعداد
پیش از تولد تو به صف ایستاده اند
تا راز زاد روز تو را بدانند
هرچند چند روز از تولدت گذشته
تولدت مبارک نیلو جان
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه تاریک یک نیلوفر
روی همه این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها،
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید،
تو در معادله های چـــهار مجــهولـــــــی
به ضرب و جمع عدد های فرد مشغولی
ببین دوباره مـــــرا در خودت کـــم آوردی
که ضلع گمشده ام توی خواب هذلولی
من آن سه نقطه ی گیجم پس از مربّع ها
کـــــه می رسد به تو از این روابط طولــی
دو تا پرنده که از پشت بام می افتند
دو تا پرنـده در این اتفاق معمولــــی-
« شبیــــه بچگیای من و تــــو هـــــی مردن »
« دو تا پلندمو کشتی؟ چلا؟ همین جولی؟ »
نگاه کن ! پس از این گریه چی بجا مانده؟
دو چشــــم قرمز خسته شبیـــه گلبولی-